کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دندانه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کنگره
فرهنگ فارسی معین
(کُ گِ رِ) (اِ.) شرفه ، دندانه ، دندانه های بالای دیوارها و بلندی های هرچیزی .
-
دند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - استخوان پهلو، دنده . 2 - دندان . 3 - افزاری است جولاهگان را و آن چوبی است دندانه دندانه به عرض پارچه ای که بافند و از هر دندانه تاری می گذرانند.
-
کنگره دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) دندانه دار.
-
اسبک
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) (اِ.) پره و دندانة کلید.
-
تضریس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) دندانه دار کردن .
-
شانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ په . ] ابزاری دندانه دار که با آن موی یا ریش را مرتب کنند.
-
مضرس
فرهنگ فارسی معین
(مُ ضَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - دندانه دار. 2 - مبتلی به سختی ومشقت . 3 - سختی دیده ، آزموده . 4 - منقوش به نقش ونگارهایی به صورت دندانه .
-
مدنگ
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (اِ.) 1 - کلید، دندانة کلید. 2 - قفل ، کلون .
-
تضاریس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تضریس . چیزهای دندانه دار.
-
دستره
فرهنگ فارسی معین
(دَ تَ رِ) (اِمر.) داس کوچک دندانه دار.
-
شبک
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دام صیاد. 2 - دندانه های شانه .
-
گده
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ یا دَ) (اِ.) دندانة کلید، زبانة کلید.
-
مخلب
فرهنگ فارسی معین
(مِ لَ) [ ع . ] (اِ.) چنگال ، دندانه . ج . مخالب .
-
قشو
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ تر. ] (اِ.) آلت فلزی دندانه دار که بر بدن چارپایان می کشند.
-
زیگزاک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - نوعی دوخت دندانه دار شبیه به هفت و هشت های به هم پیوسته . 2 - مسیر یا امتدادی به صورت هفت و هشت .