کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ)(مص ل .)1 - فوت کردن در چیزی . 2 - وزیدن . 3 - روییدن ، سر از خاک درآوردن . 4 - طلوع کردن . 5 - خروشیدن . 6 - خشمگین شدن .
-
واژههای مشابه
-
افسون دمیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ دَ)(مص ل .) سحر گفتن ، جادو کردن .
-
جستوجو در متن
-
اختطاط
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) خط بر چهره دمیدن ، ریش درآوردن .
-
بردمیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ دَ) (مص ل .) 1 - دمیدن . 2 - طلوع کردن . 3 - پدید شدن .
-
تبلج
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) دمیدن ، روشن شدن .
-
تضوع
فرهنگ فارسی معین
(تَ ضَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) دمیدن ، بوی پراکندن .
-
دمش
فرهنگ فارسی معین
(دَ مِ) 1 - (اِ.) عمل دمیدن . 2 - (اِ.) نفس ، دمام .
-
نفثه
فرهنگ فارسی معین
(نَ ثَ یا ثِ) [ ع . نفثة ] (مص ل .) فوت کردن ، یک بار دمیدن .
-
نفخه
فرهنگ فارسی معین
(نَ خِ) [ ع . نفخة ] (مص م .) یک بار دمیدن با دهان ، دم و غیره .
-
اسرافیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] ( اِ.) فرشتة صور، فرشته مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز ر ستاخیز.
-
تیغ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) 1 - (مص م .) دمیدن آفتاب . 2 - (عا.) از کسی پول یا مالی را به زور یا نیرنگ گرفتن .
-
تفجر
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ جُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - روان شدن . 2 - دمیدن صبح . 3 - جوانمردی کردن .
-
پفک
فرهنگ فارسی معین
(پُ فَ) (اِمصغ .) 1 - پف کرده ، ورم کوچک . 2 - نوعی تنقلات که با تخم مرغ و مواد دیگر سازند. 3 - نی ای است که مهرهای گلی خشک شده را با دمیدن از آن پرتاب کنند.