کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دمش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دمش
فرهنگ فارسی معین
(دَ مِ) 1 - (اِ.) عمل دمیدن . 2 - (اِ.) نفس ، دمام .
-
جستوجو در متن
-
سول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = سور: اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
-
اکشف
فرهنگ فارسی معین
(اَ شَ) [ ع . ] (ص .) 1 - اسبی که بیخ دُمش پ یچیده باشد.2 - کسی که موی پیشانی اش برگشته باشد.
-
ورشان
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی کبوتر صحرایی تیره رنگ که بالای دمش سفید است . ج . وراشین .
-
ورمال
فرهنگ فارسی معین
(وَ) نک وردار و ورمال . ؛ ~ آقا را دمش دادن چیزی را برداشتن و بردن و خوردن ، چپو کردن ، سر خوراکی ریختن و یکباره آن را تمام کردن .
-
پرپری
فرهنگ فارسی معین
(پِ پِ) (ص .) 1 - هر چیز نازک و پوسته مانند. 2 - کبوتر ماده ای که پر و دمش را قیچی بزنند و با آن کبوتران نر را به بام خانه خوانند.
-
جراره
فرهنگ فارسی معین
(جَ رِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نوعی از عقرب زرد و درشت که دُمش را برزمین می کشد و زهر شدیدی دارد. 2 - کنایه از: زلف معشوق .
-
سور
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . سؤر ] (اِ.) پس ماندة طعام و شراب . (?(سور (ص .) = سول : اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
-
مهدم
فرهنگ فارسی معین
(مَ دُ) (اِ.) 1 - پرنده ای است صاحب مخلب و دم او ابلق می باشد و او را پر تیر سازند. 2 - کبوتری که تمام پرش سیاه و دمش سفید باشد.