کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دماغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دماغ
فرهنگ فارسی معین
(دِ یا دَ) [ ع . ] (اِ.) مغز سر.
-
دماغ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) بینی . ؛ ~ چاق بودن کنایه از: تندرست و خوشحال بودن . ؛از ~ فیل افتادن کنایه از: خود را معتبر و والامقام پنداشتن ، متکبر بودن . ؛ ~ کسی سوختن کنایه از: ناکام و ناامید شدن .
-
واژههای مشابه
-
آشفته دماغ
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - حواس پرت . 2 - غمگین . 3 - دیوانه .
-
ان دماغ
فرهنگ فارسی معین
(اَ. دَ) (اِمر.) کثافات بینی ، پلیدی جمع شده در بینی .
-
دل و دماغ
فرهنگ فارسی معین
(دِ لُ دَ) (اِمر.) حوصله و شوق . ؛از ~ افتادن بی حوصله و دلسرد شدن .
-
سه ایوان دماغ
فرهنگ فارسی معین
(س . اِ نِ دِ) (اِمر.) محل فکر، محل خیال و محل حفظ ؛ سه غرفة دماغ ، سه غرفة مغز.
-
جستوجو در متن
-
خشک
فرهنگ فارسی معین
دماغ ( ~. دِ) (ص مر.) اندوهگین ، غمناک .
-
رعاف
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (مص ل .) خون دماغ شدن .
-
دامغه
فرهنگ فارسی معین
(مِ غِ یا غَ) [ ع . دامغة ] (اِ.) شکستگی ای است که به دماغ رسد.
-
دماغه
فرهنگ فارسی معین
(دَ غِ) (اِ.) 1 - هر چیز پیش آمده ای که شبیه دماغ باشد. 2 - پیش رفتگی خشکی در دریا.
-
نخامه
فرهنگ فارسی معین
(نُ مَ یا مِ) [ ع . نخامة ] (اِ.) آب بینی و سینه و دهان ، خلط دماغ و سینه ، بلغم .
-
مدمغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَ مَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - غذای چرب کرده شده . 2 - در فارسی : کسی که دماغ (تکبر) و نخوت دارد؛ پرنخوت ، متکبر.
-
مخبط
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ بَّ) [ ع . ] (ص .) دستخوش آشفتگی ذهنی ، دستخوش خبط دِماغ .