کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دل سیاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دل تنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (ص .) اندوهیگن ، آزرده ، ناخوشایند، افسرده .
-
دل جویی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - تسلی . 2 - مهربانی ، نوازش . 3 - مرغوبیت .
-
دل خراش
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (ص فا.) آن چه شخص را آزرده و رنجیده سازد.
-
دل خسته
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ تِ) (ص مر.) 1 - غمگین ، اندوهناک . 2 - دل آزرده . 3 - بیمار.
-
دل خواه
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص مف .) 1 - هرچیز که مطلوب باشد. 2 - آرزو.
-
دل مرده
فرهنگ فارسی معین
( دِ . مُ دِ)(ص مر.) افسرده ، بی انگیزه .
-
دو دل
فرهنگ فارسی معین
(دُ. دِ) (ص مر.) مردد، بی ثبات .
-
ساده دل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) 1 - زودباور. 2 - احمق .
-
سیماب دل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مر.) 1 - ترسو. 2 - قحبه .
-
صاحب دل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) 1 - دارای قریحة هنری و حساس . 2 - اهل حال ، عارف (تصوف ).
-
نازک دل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) زودرنج ، حساس ، رقیق القلب .
-
یک دل
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ. دِ) (ص مر.) 1 - متحدالقول ، یک زبان . 2 - صمیمی ، مخلص .
-
کم دل
فرهنگ فارسی معین
(کَ. دِ) (ص مر.) بی جرأت ، ترسو.
-
گنجشک دل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) ترسو، بزدل .
-
گشاده دل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) بشاش ، جوانمرد.