کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دفن کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چال کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - گودال درست کردن . 2 - زیر خاک کردن ، دفن کردن .
-
تدفین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به خاک سپردن ، دفن کردن .
-
نگندن
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ گَ دَ) (مص م .) 1 - آجیده کردن جامه ، بخیه کردن سوزنی . 2 - دفن کردن ، در چال گذاشتن مرده .
-
خاک کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - به خاک سپردن ، دفن کردن . 2 - در کُشتی ، نشاندن حریف روی پا و در پشتش قرار گرفتن .
-
گور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) قبر، جای دفن مرده . ؛ ~ خود را کندن کنایه از: اسباب نابود خود را فراهم کردن ؛ ~ خود را گم کردن کنایه از: رفتن و ناپدید شدن شخص بد یا دشمن .
-
تشییع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بدرقه رفتن . 2 - جنازه را تا محل دفن همراهی کردن .
-
نگنده
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ گَ دَ یا دِ) (اِمف .) 1 - آجیده شده (جامه )، بخیه کردن (سوزنی ). 2 - آن چه در زمین و غیره پنهان کنند، دفینه . 3 - دفن شده ، حال شده .