کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دعوی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ادعاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ دِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دعوی کردن ، مدعی شدن . 2 - نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کارزار. 3 - آرزو کردن .
-
غورت انداختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) (عا.) دعوی باطل کردن ، چیزی را از نیکی یا بدی به خود بستن .
-
محاکمه
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ مِ) [ ع . محاکمة ] (مص ل .) 1 - با کسی به دادگاه رفتن و برای هم اقامة دعوی کردن . 2 - دادرسی .
-
استلحاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فراخواندن کسانی را برای به هم آمدن ، درخواست ملحق گردیدن . 2 - دعوی کردن که فرزند از آن من است ، به خود نسبت دادن .
-
استشهاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شهادت طلبیدن ، شاهد خواستن . 2 - شاهد آوردن . 3 - گفته های کسی را به عنوان شاهدذکر کردن . 4 - شاهد خواستن برای اثبات دعوی .
-
دفاع
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از دستبرد دشمن حفظ کردن . 2 - (مص م .) بازداشتن ، پس زدن . 3 - پاسخ طرف مقابل در هر دعوی . 4 - جنگی که مسلمانان با کافران کنند برای جلوگیری از حملة آنان .