کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دشواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هفت خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا)(اِمر.)1 - هفت دشواری و کار سخت برای رستم به هنگام نجات کیکاوس وقتی که در مازندران دربند بود. 2 - هفت دشواری و کار سخت برای اسفندیار در جنگ با ارجاسب . 3 - کنایه از: دشواری های سخت و زیاد.
-
وخامت
فرهنگ فارسی معین
(وَ مَ) [ ع . وخامة ] (اِمص .) دشواری ، ناگواری .
-
سوسه
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا س ) (اِ.) (عا.) 1 - حقه ، تزویر. 2 - دشواری ، اشکال .
-
عسر
فرهنگ فارسی معین
(عُ سْ) [ ع . ] (اِمص .)1 - سختی ، دشواری . 2 - تنگدستی ، فقر.
-
مصاعب
فرهنگ فارسی معین
(مَ عِ) [ ع . ] (اِ.)جِ مصعب ؛ دشواری ها و سختی ها.
-
اشکال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دشوار شدن . 2 - (اِمر.) پوشیده شدن کار. 3 - (اِمص .) دشواری . 4 - خرده گیری .
-
تنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] 1 - (ص .) باریک ، کم عرض . 2 - جایی که کسی یا چیزی به دشواری در آن جا گیرد. 3 - (اِ.) دره .
-
تکاید
فرهنگ فارسی معین
(تَ یُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - یکدیگر را فریب دادن . 2 - دشواری نمودن . 3 - رنجانیدن .
-
تفرج
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از تنگی و دشواری بیرون آمدن . 2 - گردش ، سیر.
-
تفصی
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ صِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از تنگی و دشواری رها شدن . 2 - دربارة چیزی کنجکاوی کردن .
-
چرخ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) [ په . ] (اِ.)1 - کنایه از: آسمان . 2 - نوعی کمان سخت . ؛~ کسی لنگ زدن (کن .) با مشکل و دشواری مواجه شدن .
-
ساخارین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گرد بسیار سفید و شیرینی است که در آب به دشواری و در الکل به خوبی حل گردد و مصرف طبی دارد.
-
صعوبت
فرهنگ فارسی معین
(صُ بَ) [ ع . صعوبة ] 1 - (مص ل .) دشوار شدن کار. 2 - (اِمص .) سختی ، دشواری .
-
ضراء
فرهنگ فارسی معین
(ضَ رّ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - دشواری ، تنگ دستی . 2 - گزند، آسیب . 3 - رنجوری . 4 - قحط .
-
عنت
فرهنگ فارسی معین
(عَ نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به رنج و دشواری افتادن . 2 - هلاک شدن . 3 - (اِمص .) تباهی ، نیستی .