کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دست دست کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اعتوار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دست به دست دادن . 2 - به یکدیگر عطا کردن .
-
معاطات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . معاطاة ] (مص م .) 1 - چیزی را دست به دست دادن . 2 - عطا کردن .
-
گزیده کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ)(مص م .) دست چین کردن ، انتخاب کردن .
-
تطاول
فرهنگ فارسی معین
(تَ وُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گردنکشی کردن . 2 - دست درازی کردن و تعدی کردن .
-
زورآزمایی
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (حامص .) دست و پنجه نرم کردن .
-
پساویدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص م .) دست مالیدن ، لمس کردن .
-
پسودن
فرهنگ فارسی معین
(پَ دَ) (مص م .) دست زدن ، لمس کردن .
-
فقد
فرهنگ فارسی معین
(فَ قْ) [ ع . ] (مص م .) گم کردن ، از دست دادن .
-
بسودن
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) (مص م .) 1 - دست سائیدن . 2 - سودن ، لمس کردن .
-
تسلیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) گماشتن ، چیره دست کردن ، مسلط ساختن .
-
مجیدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) بسودن ، دست مالیدن ، لمس کردن .
-
یافتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) 1 - پیدا کردن ، حاصل کردن . 2 - به دست آوردن . 3 - شناختن . 4 - دیدن ، حس کردن .
-
هاک کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) گرم کردن دست یا هر چیز سر به وسیلة حرارت نفس .
-
دستمال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) پارچه ای برای پاک کردن دست و دهان ، یا چیزهای دیگر.
-
وکاء
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ ع . ] (مص م .) بار را با دو دست برداشتن و بلند کردن .