کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستیگرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرا
فرهنگ فارسی معین
(گَ رّ) (اِ.) 1 - حجام ، سرتراش ، دلاک . 2 - بنده ، غلام .
-
دستی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ معر. ] (ص نسب .) = دستیج : 1 - منسوب به دست ، مربوط به دست . 2 - ظرفی که با دست می توان برداشت و استفاده کرد. 3 - دستینه ، دست برنجن . دستی و پشت دستی : در جایی که مخاطب را در صفتی و منقبتی ممتاز یابند گویند و مراد آن است که پیش تو پشت دست ...
-
دستی دستی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ)(ق مر.)1 - عبث ،بیهوده . 2 - عامداً، قاصداً.
-
ملی گرا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (ص مر.) دلبستگی و اعتقاد به ملت خویش ، ناسیونالیسم .
-
پشت دستی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (ص نسب .) (اِمر.) 1 - زدن به پشت دست کسی . 2 - دستکش بی پنجة زنان .
-
چیره دستی
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ تِ) (حامص .) مهارت ، زبردستی .
-
دست دستی
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ) (ص نسب .) (عا.) 1 - سرسری ، سطحی . 2 - بیهوده ، بی جهت .
-
فوتبال دستی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ انگ - فا . ] (اِ.) نوعی بازی با وسیله ای میز مانند معمولاً چوبی و مستطیل شکل شبیه زمین فوتبال در اندازه های مختلف که از میله هایی دارای چند آدمک و دو دروازه تشکیل می شود و هر یک از بازیکنان سعی می کنند با چرخاندن میله ها و ضربه زدن به توپ توس...