کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستگاه 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی دستگاه
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص مر.) بی سر و سامان ، بی سرمایه .
-
دم و دستگاه
فرهنگ فارسی معین
(دَ مُ دَ) (اِمر.) هیبت ، جلال ، شکوه .
-
جستوجو در متن
-
آپارات
فرهنگ فارسی معین
[ روس . ] ( اِ.) 1 - دستگاه ، ابزار، ماشین . 2 - دوربین عکاسی . 3 - دستگاه نمایش فیلم . 4 - دستگاه تعمیر و اصلاح لاستیک اتومبیل .
-
دنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (اِ.) دستگاه قالی کوبی .
-
رله
فرهنگ فارسی معین
(رِ لِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - دستگاه تقویت کنندة امواج صوتی . 2 - دستگاه تکرار کنندة صوتی یا تصویری . 3 - دستگاه تبدیل مدار الکتریکی . 4 - تقویت امواج صوتی یا تصویری .
-
سیستم
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - روش ، طریقه . 2 - دستگاه ، نظام . 3 - مدل .
-
دلکش
فرهنگ فارسی معین
(دِ. کَ) 1 - (ص فا.) دلپذیر، خوشایند. 2 - (اِ.) گوشه ای در دستگاه ماهور.
-
منوال
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روش ، طریقه . 2 - دستگاه بافندگی جولاه . ج . مناویل .
-
چرخ کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - به وسیلة دستگاه مخصوص عصارة چیزی را گرفتن . 2 - با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن . 3 - به وسیلة دستگاهی گوشت را ریزریز کردن . 4 - در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن .
-
نرولوژی
فرهنگ فارسی معین
(نِ رُ لُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - مطالعة ساختار و کارکرد و بیماری های دستگاه عصبی و روش های درمان آن بیماری ها، عصب پزشکی . (فره ). 2 - مطالعة ساختار و کارکرد دستگاه عصبی ، عصب شناسی . (فره ).
-
آواز
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - آوا، بانگ . 2 - نغمه ، سرود، آهنگ . 3 - هر یک از دستگاه های موسیقی و گوشه های آن .
-
بوروکرات
فرهنگ فارسی معین
(رُ کْ) [ فر. ] (ص .) 1 - معتقد به مقررات و تشریفات اداری . 2 - دارای شغلی در دستگاه اداری .
-
تخت طاقدیس
فرهنگ فارسی معین
( ~ ) (اِمر.) 1 - گوشه ای در دستگاه سه گاه . 2 - نام یک لَحْن از سی لَحن باربد.
-
خودکار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) 1 - دستگاه و آلتی به خودی خود کار می کند، اتوماتیک . 2 - مداد خودنویس .