کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستخوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
دست خوش
فرهنگ فارسی معین
کردن ( ~. خُ. کَ دَ) (مص ل .) مهارت یافتن .
-
دست خوش
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (ص مر.) 1 - بازیچه ، مسخره . 2 - رام ، مطیع ، زبون .
-
دست خوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) 1 - (اِمر.) پولی که از طرف برنده در قمار به عنوان انعام به دیگری داده شود. 2 - (شب جم .) کلمة تحسین به معنی ، آفرین ، مرحبا.
-
جستوجو در متن
-
محتلم
فرهنگ فارسی معین
( مُ تَ لِ) [ ع . ] (اِفا.) دستخوش احتلام ، دستخوش انزال در خواب .
-
مخبط
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ بَّ) [ ع . ] (ص .) دستخوش آشفتگی ذهنی ، دستخوش خبط دِماغ .
-
احساساتی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) زودرنج ، کسی که زود دستخوش احساساتش می شود.
-
گرمازده
فرهنگ فارسی معین
(گَ. زَ دِ) (ص .)دستخوش گرمازدگی .
-
دن کیشوت
فرهنگ فارسی معین
(دُ شُ) [ اسپا. ] (اِ.) کنایه از: کسی که دستخوش آرمان های غیرعملی و توهم - های پهلوانی است .
-
روانی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص .) 1 - مربوط و متعلق به روان . 2 - دستخوش بیماری روانی .
-
منبسط
فرهنگ فارسی معین
(مُ بَ س ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - پهن و گسترده شده . 2 - گشاده رو، خندان . 3 - دستخوش انبساط .