کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستاویز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آتو
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - ورق برنده در بازی . 2 - دستاویز، بهانه .
-
وسیله
فرهنگ فارسی معین
(وَ لِ) [ ع . وسیلة ] (اِ.) سبب ، دستآویز. ج . وسایل .
-
پیراهن
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] (اِ.) تن پوش ، لباس . ؛ ~عثمان کردن بهانه کردن ، دستاویز قرار دادن . ؛~ بیشتر پاره کردن کنایه از: سن و تجربة بیشتر داشتن .
-
تمسک
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ سُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) چنگ زدن ، دستاویز قرار دادن . 2 - (اِ.) سند، حجت .
-
مستمسک
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - چیزی که به آن چنگ بزنند. 2 - در فارسی ؛ بهانه ، عذر، دستاویز.
-
عروه
فرهنگ فارسی معین
(عُ رْ وِ) [ ع . عروة ] (اِ.) 1 - مال نفیس . 2 - آن چه که بشود به آن امید داشت و اطمینان کرد. 3 - دستآویز. 4 - دستة کوزه .
-
گزک
فرهنگ فارسی معین
(گَ زَ) (اِ.) 1 - مزه ، چیزی که با آن تغییر ذائقه دهند. 2 - سرما زده . 3 - موقع ، فرصت مناسب . 4 - (عا.) بهانه ، دستاویز. ؛ ~دست کسی دادن یا افتادن : بهانه یا مدرک به دست کسی افتادن یا دادن .