کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دروناُست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
است
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (فع رابطه .) سوم شخص مفرد از مصدر «اَستن » [ = هستن . ] (زمان حال فعل «بودن »): هوا روشن است .
-
است
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (اِ.) کون ، دبر، نشیمن ، نشستگاه ، کفل ، مقعد.
-
است
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - استخوان . 2 - هستة میوه .
-
است
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) استر.
-
درون
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) دعایی که زردشتیان خوانند و بر خوردنی ها دمند و سپس خورند.
-
درون
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) داخل ، میان چیزی .
-
جستوجو در متن
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اندرون ، درون چیزی .
-
آندوسکوپی
فرهنگ فارسی معین
(دُ سْ کُ) [ فر. ] (اِمص .) معاینة مجراها و حفره های داخلی بدن با درون بین (آندوسکوپ )، درون بینی . (فره ).
-
آکنش
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) ( اِ.) آن چه که با آن درون چیزی را پر کنند. پشم یا پنبه که درون لحاف یا تشک یا جامه کنند. آکنه نیز گویند.
-
داخل
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) در آینده ، درون آینده . ج . دواخل . 2 - (اِ.) درون ، تو.
-
حشا
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) درون ، اندرون .
-
زم
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) گوشت درون و بیرون دهان .
-
ضمن
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] (اِ.) درون ، میان .
-
کب
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) دهان ، درون دهان .