کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درهم
فرهنگ فارسی معین
(دِ هَ) [ معر - یو. ] (اِ.) 1 - مسکوک نقره . ج . دراهم . 2 - واحد وزن ، برابر با 48 جو.
-
جستوجو در متن
-
التفاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) درهم پیچیدن ، درهم شدن ، تو در تو شدن .
-
بشل
فرهنگ فارسی معین
(بِ شَ) ( اِ.) 1 - درهم آمیخته ، به هم چسبیده . 2 - درهم آمیختگی .
-
تداخل
فرهنگ فارسی معین
(تَ خُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - درهم شدن . 2 - درهم خوردن .
-
ماشور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) چیزهای درهم آمیخته .
-
التباس
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .)1 - درهم آمیختن . 2 - پوشیده شدن کار بر کسی . 3 - درهم آمیختگی .
-
التجاج
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - درهم شدن آوازها. 2 - درهم شدن امواج دریا.
-
کنجل
فرهنگ فارسی معین
(کُ جُ) (اِ.) 1 - هر چیز پیچیده و درهم کشیده . 2 - دست و پایی که انگشتان آن درهم کشیده شده و کج و کوله باشد.
-
آشوریده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) شورانیده ، درهم کرده .
-
دانق
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ معر. ] (اِ.) یک ششم درهم .
-
دراهم
فرهنگ فارسی معین
(دَ هِ) [ ع . ] (اِ.) جِ درهم .
-
کالیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) درهم شده ، آشفته .
-
تخلیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - درهم کردن ، مخلوط کردن .
-
تنجیدن
فرهنگ فارسی معین
(تَ دَ) (مص ل .) درهم فشرده شدن ، به خود پیچیدن .