کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنوردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درنوردیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. نَ وَدَ) (مص م .) 1 - درهم پیچیدن . 2 - سپری کردن . 3 - پیمودن ، طی کردن راه .
-
جستوجو در متن
-
فرو نوشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ وِ تَ) (مص م .) طی کردن ، درنوردیدن .
-
تلفیف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) پیچیدن ، درنوردیدن .
-
درنوشتن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. نِ وِ تَ) (مص م .) درنوردیدن .
-
لف
فرهنگ فارسی معین
(لَ فّ) [ ع . ] (مص م .)پیچیدن ، درنوردیدن .
-
ادراج
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - داخل کردن . 2 - درنوردیدن ، پیچیدن .
-
پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - حلقه زدن . 2 - درنوردیدن . 3 - در هم کردن .
-
نوشتن
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ وِ تَ) (مص م .) 1 - تحریر کردن . 2 - درنوردیدن ، پیچیدن .
-
طی
فرهنگ فارسی معین
(طَ یّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) درنوردیدن ، پیمودن . 2 - پوشاندن ، پنهان کردن . 3 - (اِ.) ضمن ، لا، چیزی که لای چیز دیگر بپیچند.
-
طی کردن
فرهنگ فارسی معین
(طَ یّ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - گذشتن . 2 - درنوردیدن . 3 - مردن .