کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درمانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درمانده
فرهنگ فارسی معین
(دَ دِ) (ص مف .) ناتوان ، فرومانده . ج . درماندگان .
-
جستوجو در متن
-
زمین گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) درمانده ، ناتوان .
-
پامس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) گرفتار، درمانده .
-
تعجیز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) درمانده کردن .
-
بار افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) (مص ل .) درمانده شدن ، ورشکست شدن .
-
حسیر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) درمانده ، حسرت خور.
-
سته
فرهنگ فارسی معین
(س تُ) (ص .) ستوه ، خسته ، درمانده .
-
ناف افکندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ دَ) (مص ل .) کنایه از: درمانده شدن .
-
استوه
فرهنگ فارسی معین
(اُ)(ص .) 1 - مانده ، درمانده . 2 - افسرده ، ملول .
-
پرکنده
فرهنگ فارسی معین
(پَ. کَ دِ) (ص .) 1 - درمانده و عاجز. 2 - متفرق ، پراکنده .
-
تنگ آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) (مص ل .) 1 - خسته شدن ، درمانده شدن . 2 - دلگیر شدن . 3 - نزدیک شدن .
-
زار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - ناتوان ، ضعیف . 2 - زبون ، درمانده .
-
زبون
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص .) 1 - ضعیف ، درمانده . 2 - خوار، حقیر.
-
شولیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - پریشان گردیدن . 2 - درمانده شدن .