کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درفش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درفش
فرهنگ فارسی معین
(دِ رَ) (اِ.) آلتی آهنین و نوک تیز شبیه جوالدوز اما ضخیم تر از آن با دسته ای چوبی که کفّاشان از آن برای سوراخ کردن چرم و دوخت و دوز کفش استفاده می کنند.
-
درفش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) پرچم ، علم .
-
واژههای مشابه
-
کاویانی درفش
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ) (اِ.) درفش منسوب به کاوة آهنگر.
-
داغ و درفش
فرهنگ فارسی معین
(غُ دِ رَ) (اِمر.) آهن تفته و سیخ سرخ کرده .
-
جستوجو در متن
-
دروش
فرهنگ فارسی معین
(دِ رُ) (اِ.) نک درفش .
-
بیرق
فرهنگ فارسی معین
(بِ رَ) [ تر. ] ( اِ.)پرچم درفش . ج . بیارق .
-
رایات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جِ رایت ؛ درفش ها، بیرق ها، علم ها.
-
رایت
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . رایة ] (اِ.) پرچم ، درفش .
-
اشافی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ اشفی ؛ درفش کفش دوزان .
-
لواء بستن
فرهنگ فارسی معین
(لَ . بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) نصب کردن درفش پادشاهی .
-
آجیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) سوزن زدن ، بخیه زدن ؛ فرو بردن سوزن ، درفش ، نیشتر و مانند آن در چیزی .
-
سنجاق
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا سُ) [ تر. ] (اِ.) 1 - درفش ، رایت . 2 - یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی .
-
مطرد
فرهنگ فارسی معین
(مِ رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نیزة کوتاه . 2 - پرچم ، درفش . ج . مطارد.