کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درشت
فرهنگ فارسی معین
(دُ رُ) [ په . ] (ص .) 1 - زبر، خشن . 2 - ناهموار. 3 - دشوار، سخت . 4 - نگران ، آشفته .
-
واژههای مشابه
-
پول درشت
فرهنگ فارسی معین
(لِ دُ رُ) (اِمر.) اسکناس های باارزش .
-
درشت خو
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص مر.) تندخوی ، بدخلق .
-
جستوجو در متن
-
پک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - گنده و درشت . 2 - جامة سخت و درشت .
-
زبر
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (ص .) خشن ، درشت .
-
فظاظت
فرهنگ فارسی معین
(فَ ظَ) [ ع . فظاظة ] 1 - (مص ل .) درشت خوی و بد زبان شدن . 2 - (اِمص .) درشت خویی ، بدزبانی .
-
قلوه سنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) (اِمر.) 1 - سنگ های کم و بیش درشت که از ریگ درشت تر ولی از قطعه سنگ کوچک ترند. 2 - قطعه ای سنگ نتراشیده .
-
گاومیش
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِمر.) 1 - گاو درشت هیکل با شاخ های دراز. 2 - (عا.) نفهم و بی شعور. 3 - درشت و کت و کلفت .
-
بلک
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) چشم درشت برآمده .
-
ریش بابا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نوعی انگور با دانه های درشت و دراز.
-
یغور
فرهنگ فارسی معین
(یُ) [ تر. ] (عا.) بزرگ ، درشت ، بدشکل .
-
گاوزنبور
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) زنبور درشت قرمز.
-
لنکاک
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) سخن زشت و درشت .