کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درخشندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درخشندگی
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ رَ شَ دِ) (حامص .) تابندگی ، پرتوافکنی .
-
جستوجو در متن
-
قدر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) میزان درخشندگی ظاهری س تاره ها.
-
الماس
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) گرفته شده از یونانی ؛ از سنگ های گرانبها و کمیاب که دارای سختی و درخشندگی خاصی می باشد.
-
بهاء
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - روشنی ، درخشندگی . 2 - زیبایی ، نیکویی . 3 - زینت ، آرایش . 4 - رونق .
-
آب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) مایعی است شفاف ، بی طعم و بی بو، مرکب از دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن ؛ o 2 H ، در باور قدما یکی از چهار عنصر «آب ، آتش ، باد، خاک » محسوب می شده . معانی کنایی آب : 1 - آبرو. 2 - جلا، درخشندگی . 3 - رونق . 4 - اشک . 5 - عرق . 6 - نازکی . ...