کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
درجه
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ جِ) [ ع . درجة ] (اِ.) 1 - پایه ، رتبه . 2 - نردبان . 3 - حد و اندازة چیزی . 4 - مقام ، منزلت . 5 - مرتبة نظامی . 6 - واحد اندازه گیری زاویه و کمان معادل 1360 یک دور کامل . 7 - بالاترین توان مجهول در هر معادله پس از تبدیل معادله به ساده ترین ص...
-
درجه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا. اِمر.) 1 - دارای درجه و رتبه . 2 - مدرج ، دارای تقسیمات جزیی . 3 - فردی که دارای درجة نظامی است .
-
جستوجو در متن
-
ناق
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) (عا.) منتهی درجه . ؛ تا ~ (ق .) تا آخرین درجه .
-
دریادار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) افسر نیروی دریایی که درجة او برابر با درجة سرتیپ است .
-
دریاسالار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) صاحب منصب نیروی دریایی که درجة او برابر با درجة سپهبد است .
-
تدریج
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - درجه به درجه پیش رفتن . 2 - آهسته آهسته کاری را انجام دادن .
-
سانتیگراد
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ فر. ] (اِمر.) 1 - صد درجه ای . 2 - گرماسنجی که دارای صد درجه است .
-
تابین
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِ.) زیردست ، سربازی که درجه ندارد.
-
دکترا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِ.) درجة دکتری ، اجتهاد.
-
درجات
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ) [ ع . ] (اِ.) جِ درجه .
-
سرتیپ
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) درجه ای در نظام ، بالاتر از سرهنگ .
-
ارتشبد
فرهنگ فارسی معین
(اَ تِ بُ) (اِمر.) بالاترین درجة نظامی در نظام ایران .
-
افسر
فرهنگ فارسی معین
(اَ سَ) ( اِ.) کسی که در ارتش درجه اش از ستوان به بالا باشد، صاحب منصب .
-
جاه طلب
فرهنگ فارسی معین
(طَ لَ) [ معر. ] (ص فا.) دوستدار مقام و درجه .