کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درب
فرهنگ فارسی معین
(دَ رْ) [ ع . ] (اِ.) درِ بزرگ ، دروازة شهر یا قلعه . ج . دروب .
-
جستوجو در متن
-
دروب
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ ع . ] جِ درب ؛ دروازه ها.
-
فکسنی
فرهنگ فارسی معین
(فَ کَ سَ) (ص .) کهنه ، فرسوده ، درب و داغان .
-
قزمیت
فرهنگ فارسی معین
(قُ زْ) (ص .) (عا.) زهوار در رفته ، درب و داغون ، فاقد کارآیی .
-
داغان کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - متفرق کردن ، پریشان ساختن . 2 - خرد کردن . ؛درب و ~ خرد و پریشان کردن .
-
دروازه
فرهنگ فارسی معین
(دَ زِ) (اِمر.) 1 - در بزرگ ، درب . 2 - جایی در دو سوی میدان فوتبال و برخی بازی های دیگر که بازیکنان می کوشند توپ را در آن وارد کنند.
-
در
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) = درب : 1 - داخل ، درون . 2 - دربار. 3 - فصل (کتاب ). 4 - موضوع ، مطلب . 5 - حرف اضافه .
-
در خانه
فرهنگ فارسی معین
(دَ نِ یا نَ) (اِ.) 1 - دربار پادشاهی ، سرای سلطنتی . 2 - دارالحکومه ، استانداری (قاجاریه ). 3 - جایی که آدمی در آن سکنی کند؛ منزل . 4 - دولت ، درب خانه .