کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دراز
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (ص .) طولانی ، طویل ، کشیده .
-
واژههای مشابه
-
آستین دراز
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص .) طماع ، آزمند.
-
دراز دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص ل .) طول دادن ، به درازا کشاندن .
-
دراز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - طولانی کردن . 2 - به فلک بستن .
-
دراز گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - الاغ ، خر. 2 - خرگوش .
-
زبان دراز
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ) (ص مر.) گستاخ .
-
جستوجو در متن
-
بامه
فرهنگ فارسی معین
(مَ)(اِ. ص .) ریش دراز و انبوه ، مردی که ریش دراز دارد.
-
طوال
فرهنگ فارسی معین
(طَ وّ) [ ع . ] (ص .) بسیار دراز.
-
باسق
فرهنگ فارسی معین
(س ِ) [ ع . ] (ص .) بلند، دراز.
-
ریش بابا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نوعی انگور با دانه های درشت و دراز.
-
آزگار
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ) (ق .) (عا.) کامل ، تمام ، دراز، طولانی .
-
اعنق
فرهنگ فارسی معین
(اَ نَ) [ ع . ] (ص .) آن که گردن دراز دارد.
-
باسیل
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) باکتری دراز اندام و کشیده .