کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درآورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نوخط
فرهنگ فارسی معین
(نُ خَ) (ص مر.) نوجوان ، کسی که تازه صورتش مو درآورده .
-
نظیم
فرهنگ فارسی معین
(نَ ظِ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - به رشته کشیده شده . 2 - به نظم درآورده شده (شعر).
-
معرب
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) عربی شده ، لغتی که عرب آن را از زبان دیگر گرفته پس از تغییر و تصرف به شکل لغت عربی درآورده باشد.
-
شمش
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) 1 - طلا و نفرة گداخته که در ناوچه ریخته و به شکل شوشه و میله درآورده باشند. 2 - هر فلزی که هنوز به آن شکل نداده یا با آن چیزی نساخته باشند.
-
قاق
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] 1 - (اِ.) گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده خورند، قدید. 2 - میوة خشک که هستة آن را درآورده بخشکانند. 3 - (ص .) خشک . 4 - اسبی که در مسابقه عقب می ماند.
-
مدخول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) داخل شده ، درآورده شده . 2 - (اِ.) جایی که چیزی در آن داخل شده باشد. 3 - (ص .) کسی که در عقل وی فساد بود. 4 - لاغر. ج . مدخولین .
-
معجم
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ جَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کلمه ای عربی که با تغییر و تصرفی در زبانی دیگر به کار رفته . 2 - به فارسی درآورده ، به پارسی گردانیده .
-
فلوئور
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ فر. ] (اِ.) گازی است زرد رنگ که به وسیلة مواسان و دوار به صورت مایع درآمده است و بعداً آن را در ئیدروژن مایع به صورت جامد درآورده اند. وزن مخصوص آن 31 /1 و در منهای 187 درجه می جوشد و تنفس آن خطرناک است .
-
ذرت
فرهنگ فارسی معین
(ذُ رَّ) [ ع . ذرة ] (اِ.) گیاهی است از تیرة غلات که یک پایه است و برگ هایش پهن و دراز می باشد. دانه های آن گرد و سخت به رنگ های سفید، زرد یا قهوه ای مایل به قرمز است ، دانه های ذرت را به صورت آرد درآورده به عنوان مغذی مصرف می کنند، بلال ، گندم مکه .
-
زیتون
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ) [ ع . ] (اِ.) درختی است با تنة ناصاف و دارای شکاف های مشخص ، ولی در گیاهان جوان صاف و رنگی مایل به سبز دارد. میوة این درخت سبز و گوشت دار شبیه به آلوچه است که روغن فراوان دارد و ملین است . ؛ ~پرورده میوة زیتون که هستة آن را درآورده و دا...