کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دانه چیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دانه دانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.)(اِمر.)یکایک ، یکی یکی ، هر یک پس از دیگری . دانه کردن ( ~. کَ دَ) (مص م .) پراکنده کردن .
-
آب دانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) تاولی کوچک در پوست حداکثر به بزرگی ته سنجاق و حاوی مایعی روشن . (فره ).
-
جستوجو در متن
-
چیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - کندن میوه و گل . 2 - برگزیدن . 3 - دانه برداشتن مرغ از زمین . 4 - بر نظم و ترتیب قرار دادن اشیاء.
-
لقط
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - از زمین برداشتن چیزی را. 2 - چیدن (دانه و غیره ).
-
برچیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (مص م .) 1 - دانه چیدن . 2 - برگزیدن . 3 - جمع کردن . 4 - تعطیل کردن ، منحل کردن .
-
کاکائو
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) درخت کوچک از تیرة پنیرکیان ، دارای برگ های بزرگ و منفرد با دمبرگ کوتاه و بی کرک و شفاف ، گل هایش کوچک و قرمز رنگ است . میوه اش بسته و زرد رنگ است که پس از چیدن انبار می کنند تا بپوسد و پس از آن دانه ها را جمع می کنند و به مصرف می رسانند...