کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دالان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دالان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)1 - راهرو سرپوشیده .2 - کوچة سر - پوشیده .
-
واژههای مشابه
-
دالان دار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) محافظ کاروانسرا.
-
دالان داری
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) پولی که دالاندار به عنوان انعام از خریداران اجناس کاروانسرا می گرفت .
-
جستوجو در متن
-
دهلیز
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ معر. ] (اِمر.) راهرو، دالان ، ج . دهالیز.
-
ساباط
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) سایبان ، دالان سر پوشیده .
-
صف
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) ایوان خانه و دالان ، صفه .
-
ماز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) شبکه ای از دالان های پیچ در پیچ و گمراه کننده .
-
کریدور
فرهنگ فارسی معین
(کُ دُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - دالان . 2 - سرسرا، غلام گردشی .
-
گالری
فرهنگ فارسی معین
(ل ) [ فر. ] (اِ.) 1 - سرسرا، دالان . 2 - جای نگه داری و نمایش آثار هنری .
-
مشربه
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ یا رُ بَ یا بِ) [ ع . مشربة ] (اِ.) 1 - زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد. 2 - غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند. 3 - پیش دالان . 4 - یک مشت آب . 5 - آبخور پر جوی و یا عام است . ج . مشارب .