کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داستان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
داستان شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) شهره شدن ، مشهور گشتن .
-
داستان سرایی
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (حامص .) قصه گویی ، افسانه پردازی .
-
هم داستان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) موافق ، هم فکر.
-
جستوجو در متن
-
قفا دریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - پاره کردن جامة کسی از پشت . 2 - کنایه از بی آبرو کردن (اشاره به داستان یوسف و زلیخا). 3 - جماع کردن از پشت .
-
نقل
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جابه جا کردن . 2 - بیان کردن سخن و مطلبی . 3 - قصه گفتن . 4 - (اِ.) داستان ، قصه .
-
حکایت
فرهنگ فارسی معین
(حِ یَ) [ ع . حکایة ] 1 - (مص م .) نقل کردن مطلب یا داستانی . 2 - (اِ.) داستان ، سرگذشت ، قصه .
-
تلمیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نگاه تند و آنی به چیزی افکندن . 2 - اشاره کردن . 3 - اشاره کردن شاعر در شعر به داستان یا مثلی مشهور یا آوردن اصطلاحات علمی در شعر.
-
روایت
فرهنگ فارسی معین
(رِ یَ) [ ع . روایة ] 1 - (مص م .) نقل کردن مطلب ، خبر یا حدیث . 2 - نقلِ خبر و حدیث از پیغمبر یا امام . 3 - (اِ.) داستان .