کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داس
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ابزاری آهنی و سرکج شبیه هلال ماه که دسته ای چوبی دارد، لبة آن تیز و دندانه دار است که با آن محصولات کشاورزی را درو می کنند.
-
جستوجو در متن
-
جاخسوک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) داس ، ابزاری که با آن علف را درو کنند.
-
داسکاله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِمصغ .) داس کوچک . داسخاله و داسغاله نیز گویند.
-
درودن
فرهنگ فارسی معین
(دُ دَ) (مص م .) درو کردن ، بریدن گیاهان با داس .
-
دستره
فرهنگ فارسی معین
(دَ تَ رِ) (اِمر.) داس کوچک دندانه دار.
-
دهره
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ یا رِ) (اِ.) = داره . دهار: 1 - نوعی حربة دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است . 2 - داس . 3 - شمشیر کوچک دو د مه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز می باشد.
-
اسنان
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ سِن . 1 - دندان ها. 2 - دندانه داس . 3 - تیزی مهرة پشت . 4 - سال های زندگی .
-
منجل
فرهنگ فارسی معین
(مِ جَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ابزاری که با آن گیاه را درو کنند، داس . ج . مناجل . 2 - نیزه ای که زخم فراخ وارد آورد. 3 - کشت درهم پیچیده .