کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داد دل را گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
داد دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - اجرای عدالت کردن . 2 - قطع نزاع کردن .
-
داد و قال
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) داد و فریاد، قیل و قال .
-
جستوجو در متن
-
دل گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(دِ. گِ رِ تَ) (مص ل .) کنایه از: شجاع شدن ، روحیه گرفتن .
-
دل بستن
فرهنگ فارسی معین
(دِ. بَ تَ) (مص ل .) انس گرفتن ، علاقمند شدن .
-
انتصاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) حق خود را از کسی گرفتن ، نصف چیزی را گرفتن .
-
راه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص م .) راه را سد کردن ، سر راه را گرفتن .
-
قیافه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) (عا.) خود را گرفتن ، ژست گرفتن .
-
دل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (اِ.) 1 - از اندام های درونی بدن جانداران که ماهیچه ای بوده و با حرکتی یکنواخت و پیاپی ، خون را در بدن به گردش درمی آورد. 2 - (عا.) شکم . 3 - خاطر، ضمیر. 4 - دلیری ، شهامت . ؛~ دادن و قلوه گرفتن کنایه از: گرم گفتگوی دوستانه یا عاشقانه ...
-
پس گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~گِ رِ تَ) (مص م .) چیز داده را گرفتن ، بازگرفتن ، واستدن ، متاع فروخته شده را از مشتری بازگرفتن و رد بهای آن .
-
ایز
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) نشان قدم ، رد پا. ؛~ کسی را گرفتن رد پای کسی را گرفتن ، کسی را پنهانی تعقیب کردن . ؛~ گم کردن الف - رد، رد پا را از بین بردن . ب - مردم را به اشتباه انداختن .
-
قبضه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) به دست گرفتن ، قدرت را گرفتن .
-
اقراء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) خواندن ، خواندن را یاد گرفتن .
-
انصاف
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص ل .) به نیمه رسیدن . نیمة چیزی را گرفتن .
-
تابی
فرهنگ فارسی معین
(تَ اَ بّ) [ ع . ] (مص م .) کسی را به پدری گرفتن .