کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادۀ روشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
داده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص فا.) 1 - آن که اجرای عدالت کند، عادل . 2 - خدای تعالی . 3 - روز چهاردهم از ماه های ملکی .
-
داده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) 1 - (ص مف .) بخشیده ، عطا شده . 2 - (اِ.) اطلاع ، خبر. 3 - قسمت ، سرنوشت . 4 - پول یا سندی که به بانکی داده می شود تا به حساب پرداختی برند.
-
آب داده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - آب پاشیده ، مشروب . 2 - تیز، تیز کرده (صفت برای شمشیر یا خنجر).
-
تاب داده
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) پیچیده ، به هم بافته .
-
جستوجو در متن
-
ثاقب
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - روشن ، درخشان . 2 - روشن کننده . 3 - نافذ، سوراخ کننده . 4 - ستارة روشن .
-
روشن
فرهنگ فارسی معین
(رَ شَ) [ په . ] (ص .) 1 - درخشان ، تابان . 2 - آشکار، واضح .
-
روشن
فرهنگ فارسی معین
(رَ وِ شْ) [ په . ] 1 - (اِمص .) حرکت ، گردش . 2 - (اِ.) طرز، روش .
-
روشن فکر
فرهنگ فارسی معین
( ~. فِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) 1 - دارای اندیشه های روشن . 2 - متجدد.
-
ازهر
فرهنگ فارسی معین
(اَ هَ) [ ع . ] 1 - (ص تف .)روشن تر. 2 - (ص .) روشن ، درخشان . 3 - (اِ.) ماه . 4 - سفید رنگ .
-
اضائت
فرهنگ فارسی معین
(اِ ئَ) [ ع . اضائة ] 1 - (مص م .) روشن کردن . 2 - (مص ل .) روشن شدن . 3 - (اِمص .) روشنایی .
-
اناره
فرهنگ فارسی معین
(اِ رِ یا رَ) [ ع . انارة ] 1 - (مص م .) روشن کردن . 2 - (مص ل .) روشن شدن . 3 - آشکار گشتن . 4 - شکوفه کردن .
-
افروختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) [ په . ] 1 - (مص م .)روشن کردن . 2 - (مص ل .) روشن شدن . 3 - تند شدن آتش . 4 - خشمگین شدن .
-
بازغ
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (ص .) روشن ، تابان .
-
بیضاء
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (ص .) سفید، روشن .