کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دادخواهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دادخواهی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) عمل دادخواه ، به حاکم یا قاضی شکایت بردن ، تظلم .
-
جستوجو در متن
-
دادرس
فرهنگ فارسی معین
(رِ یا رَ)(ص فا.) کسی که به دادخواهی رسیدگی کند.
-
ظلیمه
فرهنگ فارسی معین
(ظَ مَ یا مِ) [ ع . ظلیمة ] (اِ.) دادخواهی .
-
استغاثه
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ ثِ) [ ع . استغاثة ] 1 - (مص م .) دادخواهی کردن ، یاری طلبیدن . 2 - (اِمص .) دادخواهی . 3 - زاری ، تضرع .
-
دادرسی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - به داد مظلوم رسیدن . 2 - رسیدگی به دادخواهی دادخواه ، محاکمه .
-
قصه برداشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) عرض حال دادن ، دادخواهی نمودن .
-
مظلمه
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ مَ یا مِ) [ ع .مظلمة ] (اِ.) دادخواهی . ج . مظالم .
-
ظلامه
فرهنگ فارسی معین
(ظُ مَ یا مِ) [ ع . ظلامة ~] 1 - (اِمص .) دادخواهی ، مظلمه . 2 - (اِ.) آن چه به زور ستانده شود. 2 - ستم ، ظلم .
-
عارض شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - پیش آمدن ، رخ دادن . 2 - شکایت کردن ، دادخواهی کردن .
-
مفتح
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ تَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) گشوده شده ، باز شده . 2 - (اِ.) قلمی (شعبه ای از خط عربی که از قلم ثقیل نصف ممسک استخراج شده و در نوشتن امور مربوط به دادخواهی به کار می رفته ).
-
بست
فرهنگ فارسی معین
(بَ) 1 - (مص مر.) بستن ، سد کردن . 2 - ( اِ.) حلقه یا نیم دایره ای که به چهارچوب در یا پنجره متصل است و چفت یا قفل در آن قرار می گیرد. 3 - هر نوع وسیله برای گرفتن و نگهداشتن چیزی . 4 - جایی که مردم برای ایمن ماندن از تعرض یا دادخواهی به آن جا پناهنده...