کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
داخلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
داخلی
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - درونی ، اندرونی . 2 - مربوط به داخل یک کشور یا یک ناحیه یا یک مؤسسه و غیره .
-
جستوجو در متن
-
هورمون
فرهنگ فارسی معین
(هُ مُ) [ فر. ] (اِ.) قسمتی از ترشحات داخلی که به وسیلة غدد مترشحة داخلی ترشح می شود و اثر تحریکی و حیاتی روی سایر اعضای بدن دارد.
-
هال
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) راهرو، سرسرا، تالار بزرگ که معمولاً به بخش های داخلی راه دارد.
-
مخاط
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِ.) پوشش منفذدار و مرطوب حفره های داخلی برخی اندام ها.
-
آندوسکوپی
فرهنگ فارسی معین
(دُ سْ کُ) [ فر. ] (اِمص .) معاینة مجراها و حفره های داخلی بدن با درون بین (آندوسکوپ )، درون بینی . (فره ).
-
آیینه کاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) (اِمر.) نوعی تزیین داخلی ساختمان ، با چسباندن قطعه های کوچک آیینه به شکل های هندسی و گل و بته های مختلف .
-
خودمختار
فرهنگ فارسی معین
( خُ. مُ) [ ع - فا. ] (ص مر.) ناحیه یا کشوری که در برخی امور داخلی دارای استقلال می باشد و در برخی امور دیگر تابع دولت مرکزی .
-
ژئوفیزیک
فرهنگ فارسی معین
(ژِ ئُ) [ فر. ] (اِمر.) دانشی که به مطالعة نیروهای فیزیکی و جریانات داخلی زمین می پردازد.
-
شامه
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مِ)(اِ.) 1 - روسری ، دستمال . 2 - پردة نازکی که روی برخی اعضای داخلی بدن مانند کلیه ، شش و... قرار دارد.
-
شبکیه
فرهنگ فارسی معین
(شَ بَ یِّ) [ ع . شبکیة ] (ص نسب .) (اِ.) پرده ای است عصبی که داخلی ترین پرده های جدار کرة چشم را تشکیل می دهد.
-
عاج
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - بافت داخلی دندان که مینای دندان آن را در بر گرفته است . 2 - دندان فیل .
-
کابین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - اتاقکی که از مصالح سبک ساخته شده باشد. 2 - هر یک از اتاق های داخلی کشتی ، جایگاه مخصوص خلبان در هواپیما و مانند آن . (فره ).
-
کنفدراسیون
فرهنگ فارسی معین
(کُ فِ) [ فر. ] (اِ.) اتحادیة چند ناحیه یا کشور که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند، اما هریک استقلال داخلی و خود - مختاری دارند.
-
معده
فرهنگ فارسی معین
(مِ دِ) [ ع . معدة ] (اِ.) از اعضای داخلی بدن انسان و بعضی از حیوانات که کارش هضم غذا می باشد.