کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهدی
فرهنگ فارسی معین
(مُ دا) [ ع . ] (اِمف .) هدیه داده شده .
-
اعدی
فرهنگ فارسی معین
(اَ دا) [ ع . ] (ص تف .) دشمن تر، ستمکارتر.
-
ثدی
فرهنگ فارسی معین
(ثَ یاثِ یا ثَ دا) [ ع . ] (اِ.) پستان .
-
ردی
فرهنگ فارسی معین
(رَ دا) [ ع . ] (اِمص .) هلاک ، تباهی .
-
لدی
فرهنگ فارسی معین
(لَ دا) [ ع . ] (ق .) 1 - نزد، نزدیک . 2 - وقت ، هنگام .
-
مؤدی
فرهنگ فارسی معین
(مُ ءَ د دا) [ ع . ] (اِمف .) تأدیه شده ، پرداخت شده .
-
ندی
فرهنگ فارسی معین
(نَ دا) [ ع . ] 1 - (اِ.)شبنم ، ژاله .2 - (اِمص .) بخشش ، بخشندگی .
-
هدی
فرهنگ فارسی معین
(هُ دا) 1 - (مص م .) راه راست نمودن . 2 - (اِمص .) راهنمایی ، راست راهی . مق ضلالت . 3 - (اِ.) راه درست .
-
فرادی
فرهنگ فارسی معین
(فُ دا) [ ع . ] (ص .) ج . فَرَد؛ تک ، تنها. ؛ نماز ~ نمازی که تنها خوانده شود. مق نماز جماعت .
-
منادی
فرهنگ فارسی معین
(مُ دا) [ ع . ] 1 - (اِمف .) ندا داده شده ، خوانده شده . 2 - (اِ.) خبری که با جار زدن اعلام می کنند. 3 - اسمی که پس از حرف ندا بیاید.