کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیمه ٔ بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خیمه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ ع - فا. ] 1 - چادر زدن . 2 - در جایی ساکن شدن . 3 - فنُی در کشتی .
-
جستوجو در متن
-
هواری
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) خیمة بزرگ ، بارگاه .
-
خرگاه
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِمر.) خیمة بزرگ ، سراپرده .
-
مضرب
فرهنگ فارسی معین
(مِ رَ) [ ع . ] (اِ.) خیمة بزرگ ، خرگاه . ج . مضارب .
-
مظله
فرهنگ فارسی معین
(مَ ظَ لِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چادر بزرگ ، خیمه . 2 - سایبان .
-
چادر
فرهنگ فارسی معین
(دُ)(اِ.)1 - پوششی برای خانم ها. 2 - خیمه ، پردة بزرگ . 3 - سایبان .
-
خرپشته
فرهنگ فارسی معین
( ~. پُ تِ) (اِمر.) 1 - پشتة بزرگ . 2 - خیمه . 3 - طاق ، ایوان . 4 - نوعی جوشن .
-
اسپک
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ) (اِمصغ .) = اسبک : 1 - اسب چوبین یا گلین که کودکان برای بازی می سازند. 2 - یکی از اندام های اسطرلاب . 3 - خیمه بزرگ .