کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیمه در خرابی زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کاسه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ازع . ] (اِ.) 1 - پیاله ، ظرف . 2 - کوس . 3 - بیرونی ترین پوشش گل . ؛~ی داغ تر از آش کنایه از: واسطه ای که از صاحب حق بیشتر جوش می زند. ؛~ ای زیر نیم ~بودن کنایه از: نیرنگی در کار بودن . ؛ ~کوزة کسی را به هم زدن کنایه از: شر و فساد و خ...
-
برگ زدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. زَ دَ) (مص ل .) حقه زدن (در بازی ورق ).
-
هم زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .) در هم آمیختن ، به هم زدن .
-
اسداس
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] جِ سَدَس . ؛~ در اخماس زدن الف - شش در پنج زدن . ب - قمار کردن . ج - حیله کردن .
-
سکیزان
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص فا.) در حال جهیدن ، در حال جفتک زدن .
-
ابریشم بها
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) مزد ساز زدن و چنگ زدن (مثل پول چای و شیربها در استعمال امروز).
-
آجیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) سوزن زدن ، بخیه زدن ؛ فرو بردن سوزن ، درفش ، نیشتر و مانند آن در چیزی .
-
انجیدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (مص م .) 1 - ریز ریز کردن . 2 - بیرون کشیدن . 3 - نیشتر زدن در حجامت . 4 - زخم زدن .
-
صفق
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دست بر دست زدن . 2 - دست بر دست هم زدن در معامله .
-
طفره زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - کوتاهی کردن در کار. 2 - در رفتن .
-
بیات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) 1 - شب ماندن در جایی . 2 - شبیخون زدن .
-
مکاس
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (مص ل .) چانه زدن در معامله ، تشویق به معامله .
-
لاس زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) لاسیدن ، در آغوش کشیدن و بوسیدن .
-
لک زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) (مص ل .) به سختی در آرزوی چیزی بودن .
-
استمساک
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) چنگ در زدن ، تمسک جستن . 2 - (اِمص .) تمسک ، اعتصام .