کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیمه
فرهنگ فارسی معین
(خِ مِ) [ ع . خمیة ] (اِ.) چادر، سراپرده . ؛ ~روی آب زدن کنایه از: کار بی ثبات یا زیان آور کردن .
-
خیمه
فرهنگ فارسی معین
شب بازی ( ~. شَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) نمایش عروسکی . یکی از هنرهای نمایشی که در آن عروسک ها را از پشت پرده یا خیمة کوچکی به وسیلة سیم یا نخ به حرکت درآورند و یک تن از داخل خیمه به زبان آن ها سخن گوید.
-
واژههای مشابه
-
خیمه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) [ ع - فا. ] 1 - چادر زدن . 2 - در جایی ساکن شدن . 3 - فنُی در کشتی .
-
جستوجو در متن
-
خیام
فرهنگ فارسی معین
(خَ یّ) [ ع . ] (ص .)خیمه دوز، خیمه فروش .
-
شش خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) (اِمر.) 1 - خیمه ، پرده . 2 - خیمة مدور.
-
هواری
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) خیمة بزرگ ، بارگاه .
-
سیاه چادر
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِمر.) چادر سیاه ، خیمه هایی تیره رنگ که صحرانشینان و دامداران در صحرا برای خود برپا می کنند. سیاه خیمه و سیاه خانه نیز می گویند.
-
مخیم
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ یَّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جایی که در آن خیمه زنند، خیمه گاه . 2 - اردوگاه ، معسکر.
-
خرگاه
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِمر.) خیمة بزرگ ، سراپرده .
-
لیوان
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) ایوان خیمة شاهی .
-
تاژ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - خیمه ، سراپرده . 2 - لطیف ، نازک .
-
فسطاط
فرهنگ فارسی معین
(فُ یا فِ) [ ع . ] (اِ.) خیمه ، سراپرده .
-
فازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ یا زَ) (اِ.) = فاژه : خیمه ، چادر.