کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی خیال
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - بی فکر، بی اندیشه . 2 - غافل . 3 - بی غم ، لاقید.
-
نازک خیال
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - آن که دارای تخیلی لطیف و دقیق است ، نازک اندیش . 2 - عارف .
-
جستوجو در متن
-
گمانیدن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص م .) اندیشیدن ، خیال کردن .
-
اختیال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تکبر کردن . 2 - خیال کردن . 3 - (اِمص .) گردنکشی ، تبختر.
-
تخیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ خَ یُّ) [ ع . ] (مص ل .) خیال کردن ، پنداشتن .
-
سودا پختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پُ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خیال باطل کردن .
-
سودا پیمودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خیال فاسد کردن .
-
کک
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) = کیک : حشره ای است کوچک به اندازة شپش که هنگام راه رفتن می جهد. ؛~ به تنبان کسی افتادن کنایه از: به هول و ولا افتادن ، دچار وسوسه و هیجان شدن . ؛ ~ کسی نگزیدن بی اعتنا به امور بودن ، بی خیال و لاقید همه چیز بودن . ؛ ~را در هوا نعل ...