کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خُرد خُرد ،خورد خورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خرد
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ په . ] (ص .) 1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک .
-
خرد
فرهنگ فارسی معین
(خ ِ رَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عقل . 2 - ادراک ، دریافت .
-
خرد
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) گل و لای ، لجن .
-
خرد کردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ. کَ دَ) (مص م .) 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن .
-
استخوان خرد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ. کَ دَ) (مص ل .) با زحمت زیاد صاحب تجربه شدن .
-
جستوجو در متن
-
خورد
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِ.) خوراک ، طعام .
-
پرخور
فرهنگ فارسی معین
(پُ. خُ)(ص فا.) آن که بسیار می خورد.
-
چالش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) زد و خورد، جنگ و جدال .
-
خودخور
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (ص فا.) (عا.) کسی که غصه بسیار می خورد.
-
درگیر
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) 1 - گرفتار. 2 - مشغول . 3 - آغاز زد و خورد.
-
دهاده
فرهنگ فارسی معین
(دِ دِ) (اِمر) زد و خورد، هیاهو.
-
زد و خورد
فرهنگ فارسی معین
(زَ دُ خُ) (اِمر.) درگیری ، نزاع .
-
شانه کاری
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (حامص .) درآویختن با کسی ، زد و خورد کردن .
-
گردگیری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) 1 - خاکروبی . 2 - (عا.) نزاع ، زد و خورد.