کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خویش کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
خویشکار
فرهنگ فارسی معین
(ص .)1 - کشاورز، دهقان . 2 - وظیفه - شناس .
-
جستوجو در متن
-
کار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) در ترکیب به معنی کارنده و کشت کننده آید: برنج کار، گلکار.
-
کارستان
فرهنگ فارسی معین
(رِ) 1 - (اِمر.) مدل کار. 2 - حکایت ، سرگذشت . 3 - (ص .) کار بزرگ ، کار شگفت .
-
استعمال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به کار بردن ، کار کردن . 2 - گماشتن ، به کار واداشتن .
-
کاشی کار
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص شغل .) آن که کاشی را در بنا کار گذارد. 2 - بنایی که در آن کاشی کار گذاشته شده است .
-
از کار شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) نک از کار افتادن .
-
پرکم
فرهنگ فارسی معین
(پَ کَ) (ص .)بی کار و ناچیز و از کار - افتاده .
-
سر
فرهنگ فارسی معین
و کار (سَ رُ) (اِمر.) 1 - کار. 2 - معامله .
-
کار
فرهنگ فارسی معین
و بار (رُ) (اِمر.)مشغولیت ، معامله ، شغل ، کسب .
-
کار راه انداختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) (مص م .) انجام دادن کار.
-
لم
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) (عا.) فوت و فن کار، قِلِق کار.
-
مفتعل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عَ) [ ع . ] (اِ.) کار بزرگ ، کار بی سابقه .
-
اکتیو
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ انگ . ] (ص .) فعال ، در حال کار، به کار انداخته شده ، پر تکاپو.
-
تعطل
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ طُّ) [ ع . ] (مص ل .) بی کار شدن ، بی کار ماندن .