کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خون گرفتن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خون سیاوش
فرهنگ فارسی معین
(نِ وُ) (اِمر.) نک خون سیاوشان .
-
خون کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) قتل کردن .
-
خون آشام
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - خونخوار. 2 - بی رحم ، سنگ دل .
-
خون افشان
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص فا.) خونریز، بی رحم .
-
جستوجو در متن
-
رگ زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .) خون گرفتن از رگ .
-
فصد
فرهنگ فارسی معین
(فَ صْ) [ ع . ] (مص م .) رگ زدن ، خون گرفتن از طریق نیشتر زدن به رگ .
-
نزف
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کشیدن آب از چاه . 2 - خون گرفتن با فصد و حجامت .
-
حجامت
فرهنگ فارسی معین
(حِ مَ) [ ع .حجامة ] (مص م .) بادکش کردن و خون گرفتن از بدن از طریقِ مکیدن به وسیلة شاخ و تیغ زدن بر محل مکیده شده .
-
دل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (اِ.) 1 - از اندام های درونی بدن جانداران که ماهیچه ای بوده و با حرکتی یکنواخت و پیاپی ، خون را در بدن به گردش درمی آورد. 2 - (عا.) شکم . 3 - خاطر، ضمیر. 4 - دلیری ، شهامت . ؛~ دادن و قلوه گرفتن کنایه از: گرم گفتگوی دوستانه یا عاشقانه ...