کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خون در بدن داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خون سیاوش
فرهنگ فارسی معین
(نِ وُ) (اِمر.) نک خون سیاوشان .
-
خون سیاوشان
فرهنگ فارسی معین
(وُ) (اِمر.) صمغی است سرخ رنگ از درخت شیان که بومی هند و حبشه و زنگبار می باشد.
-
خون کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) قتل کردن .
-
خون آشام
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - خونخوار. 2 - بی رحم ، سنگ دل .
-
خون افشان
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص فا.) خونریز، بی رحم .
-
خون گرم
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص مر.) 1 - جانوری که خونش گرم باشد. 2 - کنایه از: بامحبت .
-
جستوجو در متن
-
فیگور گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) [ فر - فا. ] (مص ل .) 1 - قیافه گرفتن ، تکبر کردن . 2 - حالت خاص به خود گرفتن برای نشان دادن عضلات بدن در ورزش بدن سازی .
-
آتل
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) ابزاری برای ثابت نگه داشتن اندام شکستة بدن .
-
پالتو
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] ( اِ.) لباسی ضخیم که مردم برای گرم نگاه داشتن بدن روی لباس های دیگر می پوشند.
-
انسولین
فرهنگ فارسی معین
( اَ سُ) [ انگ . ] (اِ.) ماده ای است که در بدن تولید گردد و قند خون را منظم سازد.
-
تاب داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) 1 - طاقت داشتن ، تحمل داشتن . 2 - در رنج بودن ، درد داشتن .
-
آورتا
فرهنگ فارسی معین
(وُ) (اِ.) = آورت : سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج می شود و آن تنة اصلی و عمومی سرخ رگ های دیگر بدن است و به دو قسمت سینه ای و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاری است ؛ بزرگ سرخ رگ بدن ، ام الشرایین ، آورت ، آورطی ، ارطی نیز گف...
-
زالو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جانوری است آبزی از ردة کرم های حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش هایی است که به وسیلة آن ها خود را به حیوانات می چسباند و خون آنان را می مکد.
-
غده
فرهنگ فارسی معین
(غُ دِّ) [ ع . غدة ] (اِ.) 1 - قطعه گوشتی سفت که در بدن به علت بیماری بوجود می آید. 2 - عضوی گِرد یا بیضی در بدن که از خود مایع مورد نیاز بدن را ترشح می کند.