کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خون بسته و لخته شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خون سیاوش
فرهنگ فارسی معین
(نِ وُ) (اِمر.) نک خون سیاوشان .
-
خون کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) قتل کردن .
-
خون آشام
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - خونخوار. 2 - بی رحم ، سنگ دل .
-
خون افشان
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص فا.) خونریز، بی رحم .
-
خون گرم
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص مر.) 1 - جانوری که خونش گرم باشد. 2 - کنایه از: بامحبت .
-
جستوجو در متن
-
انبسته
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ تِ) (ص .) غلیظ و بسته و سفت شده مانند شیر، ماست ، خون .
-
علق
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خون ، خون بسته شده . 2 - مقداری گِل که به دست بچسبد. 3 - زالو.
-
مقید
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) بند شده ، در قید و بند، بسته .
-
علقه مضغه
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ قِ. مِ غَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خون بسته شده . 2 - (ص .) در فارسی ؛ شخص پست و حقیری که خودنمایی می کند.
-
نخل بسته
فرهنگ فارسی معین
( ~ بَ تِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) درخت مصنوعی که از موم و کاغذ و پارچه درست شده باشد.
-
قرسنه
فرهنگ فارسی معین
(قَ سَ نَ یا نِ) = کرسنه : (اِ.) چرک و ریمی که بر روی جراحت بسته و سخت شده باشد.
-
کشو
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) جعبه روباز جاسازی شده در داخل یک قفسه ، کمد، یا میز که بتوان آن را بر روی تکیه گاهش به جلو و عقب برد و باز و بسته کرد.
-
کنگر
فرهنگ فارسی معین
(کِ گِ) (اِ.) = کنگری . کنگره : سازی است که در هندوستان متداول است و آن مرکب است از چوبی بلند که بر آن دو تار بسته است و بر هر طرف چوب کدویی نصب شده .
-
فلک
فرهنگ فارسی معین
(فَ لَ) (اِ.) فلکه ، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند.