کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوش روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دست خوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) 1 - (اِمر.) پولی که از طرف برنده در قمار به عنوان انعام به دیگری داده شود. 2 - (شب جم .) کلمة تحسین به معنی ، آفرین ، مرحبا.
-
می خوش
فرهنگ فارسی معین
(مِ یا مَ) (ص .) ملس ، ترش و شیرین .
-
جا خوش کردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ. کَ دَ) (مص ل .) 1 - در جایی به خوشی اقامت کردن .2 - کنایه از: بسیار ماندن در جایی .
-
جستوجو در متن
-
بش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (مص ل .) (ص .) گشاده روی ، تازه روی ، خوش منش .
-
فلک نواز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نَ) [ ع - فا. ] (ص مف .) خوش - اقبال ، کسی که سرنوشت به او روی خوش نشان داده .
-
بشاش
فرهنگ فارسی معین
(بَ شّ) [ ع . ] ( اِ.) گشاده روی ، خوشروی ، خوش منش .
-
شاهدوش
فرهنگ فارسی معین
(هِ وَ) [ ع . فا. ] (ص مر. اِمر.) خوب - روی ، خوش سیما.
-
نان خواه
فرهنگ فارسی معین
(خاه ) (اِ.) تخمی خوش بوی و زردرنگ که گاهی روی خمیر نان پاشند.
-
پری چهر
فرهنگ فارسی معین
(پَ. چِ) (ص مر.) = پری چهره : آن که چهره اش به زیبایی چهرة پریان است ، زیبا، خوب روی ، خوش صورت .
-
مار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جانوری است از راستة خزندگان با بدنی استوانه ای شکل و نرم که روی زمین می خزد و انواع مختلف دارد اعم از سمی یا غیرسمی . ؛ ~ ِ خوش خط و خال کنایه از: شخص حیله گر و نادرست .