کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوش آواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دست خوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) 1 - (اِمر.) پولی که از طرف برنده در قمار به عنوان انعام به دیگری داده شود. 2 - (شب جم .) کلمة تحسین به معنی ، آفرین ، مرحبا.
-
می خوش
فرهنگ فارسی معین
(مِ یا مَ) (ص .) ملس ، ترش و شیرین .
-
جا خوش کردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ. کَ دَ) (مص ل .) 1 - در جایی به خوشی اقامت کردن .2 - کنایه از: بسیار ماندن در جایی .
-
جستوجو در متن
-
قوال
فرهنگ فارسی معین
(قَ وّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیارگو، خوش - صحبت . 2 - آواز خوان ، کسی که در محافل اشعار را به آواز خوش بخواند.
-
خردما
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِ.) جانوری خوش آواز و خوش رنگ .
-
خوشنوا
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ)(ص مر.) خوش آواز، خوش - نغمه .
-
ته صدا
فرهنگ فارسی معین
(تَ. صِ) (اِ.) صدای اندکی خوش ، آواز اندکی خوش .
-
چهچهه
فرهنگ فارسی معین
(چَ چَ هِ) (اِصت .) = چهچه : 1 - آواز خواندن بلبل و پرندگان خوش آواز. 2 - تحریر دادن صدا.
-
خول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پرنده ای است کوچک و خوش آواز و تیزپرواز.
-
ژولک
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) پرنده ای خوش آواز شبیه چکاوک .
-
شخش
فرهنگ فارسی معین
(شَ خِ) (اِمر.) = شخیش : مرغکی است خوش آواز.
-
نارو
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) پرنده ای خوش آواز مانند بلبل .
-
مشکدم
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (اِ.) پرنده ای سیاه رنگ و خوش آواز.
-
زندواف
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص مر.) 1 - سرودخوان . 2 - خوش آواز. 3 - بلبل .
-
نغمه
فرهنگ فارسی معین
(نَ مِ) [ ع . نغمة ] (اِ.) آواز خوش ، سرود.