کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشه در گلو آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پای خوشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) ( اِ.)زمین پر از گل و لای که به سبب تردد مردم و حیوانات خشک و سخت شده باشد.
-
خوشه چین
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.)1 - آن که خوشه های غلات یامیوه های درختان را می چیند. 2 - آن که پس از درو و جمع آوری محصول خوشه های باقی مانده را برای خود جمع می کند. 3 - آن که از هرجا چیزی (مادی یا معنوی ) برای خود اندوخته کند.
-
جستوجو در متن
-
جخش
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) = جخج : نوعی تورم در گلو که درد ندارد.
-
خرک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) تخمه که در گلو آید؛ جخج .
-
غرنگ
فرهنگ فارسی معین
(غَ رَ) (اِ.) صدایی که هنگام گریستن در گلو می پیچد.
-
قورت
فرهنگ فارسی معین
[ تر. غورت ] (اِ.) فرو دادن چیزی در گلو.
-
ترجیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - برگردانیدن . 2 - آواز را در گلو گردانیدن .
-
غرغره
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (مص ل .) آب یا مایع شستشو دهندة دهان را در گلو گردانیدن .
-
انطاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص م .) به سخن آوردن ، به نطق در آوردن کسی را.
-
خنازیر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) جِ خنزیر. 1 - خوک ها. 2 - غده های سختی که در زیر گلو و گردن به وجود می آید.
-
دیفتری
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبة الریه را مبتلا کند.
-
غصه
فرهنگ فارسی معین
(غُ صِّ) [ ع . غصة ] (اِ.) 1 - آن چه در گلو گیر کند و فرو نرود. 2 - اندوه گلوگیر.
-
فراز داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ)(مص م .)1 - پیش آوردن ، نزدیک ساختن . 2 - پایین آوردن . 3 - در برابر چیزی نگه داشتن .
-
گلو
فرهنگ فارسی معین
(گِ یا گَ) (اِ.) 1 - قسمت جلوی گردن ، مجرای غذا و هوا در درون گردن ، حلق . 2 - لوله یا مجرای باریکی که یک مخزن را به دهانه پیوند می دهد (فنی ). ؛ ~پیش چیزی (کسی ) گیر کردن (کن .) سخت خواهان آن کس بودن .