کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوره
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِّ) [ په . ] (اِ.) نک خرّه .
-
خوره
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِ) (اِ.) جذام .
-
واژههای مشابه
-
آب خوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِمر.) 1 - آبخوری . 2 - آبگیر. 3 - چشمه ، جویبار.
-
جستوجو در متن
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) بخش ، قسمتی از مملکت . خره و خوره هم گفته می شود.
-
کلی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لِ) (ص نسب .) 1 - روستایی . 2 - جذام ، خوره .
-
لوری
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - کولی ، غربتی . 2 - نوازنده ، خواننده . 3 - خوره ، جذام .
-
آکله
فرهنگ فارسی معین
(کِ لِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - مؤنث آکل ، خورنده . 2 - خوره ، جذام . 3 - کنایه از: زن زشت و بدترکیب .
-
جذام
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (اِ.) خوره ، آکله ؛ نوعی بیماری عفونی و مزمن که ایجاد زخم و جراحت کرده و در بعضی اعضای بدن با ایجاد بی حسی ، موجب فساد آن عضو می شود.