کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورده باشد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تاب خورده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) پیچیده ، تابیده شده .
-
نیم خورده
فرهنگ فارسی معین
(خُ دِ) (ص مف .) 1 - باقی ماندة طعام . 2 - خاییده شده .
-
جستوجو در متن
-
ناکار
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) کسی که ضربة کاری خورده و صدمة شدید دیده باشد.
-
شیرمست
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) برّة گوسفند یا بز که شیر بسیار خورده و فربه گشته باشد.
-
شیرزده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ یا دِ) (ص مر. اِمر.) کودکی که به هنگام شیرخوارگی کم شیر خورده لاغر و نزار شده باشد. ج . شیرزدگان .
-
غنیمت
فرهنگ فارسی معین
(غَ مَ) [ ع . غنیمة ] (اِ.) هر آن چه که در ج نگ از حریف شکست خورده به دست آید. 2 - در فارسی هر مالی که بدون زحمت به دست آمده باشد.
-
افتاده
فرهنگ فارسی معین
(اُ دِ) (ص مف .) 1 - زمین خورده . 2 - از پا درآمده . 3 - فروتن ، متواضع . 4 - مصروع ، کسی که دچار صرع شده باشد. 5 - اطلاق شده .
-
باخته
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (ص مف .) 1 - مغلوب در بازی . 2 - شکست خورده در جنگ . 3 - آن چه در قمار ببازند. ؛ پاک ~ کسی که همة دار و ندار خود را باخته و دارایی خود را از دست داده باشد.
-
خاصره
فرهنگ فارسی معین
(ص رِ) [ ع - خاصرة . ] (اِ.) استخوانی است مسطح و پهن و درشت که به دور خود پیچ خورده و شبیه به یک بال می باشد و آن استخوان با استخوان دیگر نظیر خود، استخوان خاجی لگن خاصره را می سازد.
-
مست
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (ص .)1 - شراب خورده ، خارج شده از حالت طبیعی به علت خوردن شراب . 2 - بی هوش ، مدهوش . 3 - کسی که به علت داشتن مال و مقام و غیره بسیار مغرور باشد. ؛ ~ُ ملنگ (عا.) شاد و خوشحال و سردماغ .
-
شیر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) مایعی سفید رنگ و مغذی با طعم شیرین که از پستان های پستانداران ماده پس از زایمان ترشح می شود. ؛~ پاک خورده کنایه از: اصیل و با اصل و نسب ، با حسن نیت و خوش عمل . ؛ از ~ مرغ تا جان آدمیزاد کنایه از: چیزی که یافتنش در حکم محال باشد.
-
باروک
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - این واژه اولین بار در جواهرسازی به مروارید نامنظم و یا سنگی که تراش نامنظم خورده گفته می شد. 2 - نام مکتبی در معماری و موسیقی در قرن 16 میلادی که ویژگی های آن : تنوع در طراحی ، تضاد و اختلاف بین قسمت های مختلف ، فراوانی اشکال...