کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورده
فرهنگ فارسی معین
(خُ دِ) (ص مف .) چیزی که از گلو فرو رفته و بلعیده شده .
-
واژههای مشابه
-
تاب خورده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) پیچیده ، تابیده شده .
-
نیم خورده
فرهنگ فارسی معین
(خُ دِ) (ص مف .) 1 - باقی ماندة طعام . 2 - خاییده شده .
-
جستوجو در متن
-
تابدار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - تاب خورده ، پیچ خورده . 2 - روشن ، درخشان .
-
فریفته
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ تِ) (ص مف .) 1 - فریب خورده ، گول خورده . 2 - شیفته .
-
سوپ
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نوعی آش رقیق که قبل از غذا خورده شود.
-
آسیب دیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ)(ص مف .)صدمه دیده ، ضربه - خورده .
-
خواربار
فرهنگ فارسی معین
(خا) (اِمر.) 1 - آنچه خورده شود. 2 - ارزاق .
-
منهزم
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ زِ) [ ع . ] (اِفا.) شکست خورده ، مغلوب شده .
-
مهزوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شکست خورده ، هزیمت یافته .
-
مقهور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شکست خورده ، غلبه شده .
-
ناشتایی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) غذایی که پس از مدتی گرسنگی خورده شود، صبحانه .
-
ناکار
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) کسی که ضربة کاری خورده و صدمة شدید دیده باشد.