کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوراک همه چیز درهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خوش خوراک
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (ص مر.) کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار.
-
جستوجو در متن
-
بلغور
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بُ) ( اِ.) 1 - گندم نیم کوفته . 2 - آشی که از گندم مذکور پزند. 3 - سخنان درهم برهم . 4 - هر چیز درهم شکسته .
-
کنجل
فرهنگ فارسی معین
(کُ جُ) (اِ.) 1 - هر چیز پیچیده و درهم کشیده . 2 - دست و پایی که انگشتان آن درهم کشیده شده و کج و کوله باشد.
-
مستوعب
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عِ) [ ع . ] (اِفا.) گیرنده همه چیز را، همه را فراگیرنده .
-
سهل انگار
فرهنگ فارسی معین
(سَ اِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن که همه چیز را آسان انگارد.
-
اباحتی
فرهنگ فارسی معین
(اِ حَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) اباحی ؛ ملحدی که همه چیز را مباح شمارد و انجام محرمات را جایز می داند.
-
اجتماعیون
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (ص نسب .) جِ اجتماعی . کسانی که طرفدار جامعه بوده و همه چیز را برای همگان بخواهند.
-
احول
فرهنگ فارسی معین
(اَ وَ) [ ع . ] 1 - (ص .) لوچ ، دو بین ، کسی که همه چیز را دوتایی می بیند. 2 - (ص تف .) حیله گر، چاره گرتر.
-
پاک باخته
فرهنگ فارسی معین
(تِ) ( اِ.) 1 - کسی که همة پول خود را باخته است . 2 - کسی که همه چیز خود را از دست داده است .
-
خنگ و لوک
فرهنگ فارسی معین
(خِ گُ) (ص مر.) کسی که در همه چیز عاجز باشد و کاری از او برنیاید.
-
خوک
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) پستانداری از راستة سم داران که در هر دست و پا دارای چهار انگشت است و همه چیز می خورد.
-
سرگیجه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جِ) (اِمر.) حالتی که به انسان دست می دهد و تصور می کند که همه چیز دور او می چرخد.
-
دیوار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - جداری از سنگ ، چوب ، آجر و غیره که اطراف خانه ، زمین و باغ و غیره به جهت محصور کردن و حفاظت آن بنا می کنند. 2 - حایل میان دو چیز. ؛ ~ کسی کوتاه بودن کنایه از: زبون و ناتوان بودن . ؛ ~حاشا بلند بودن کنایه از: همه چیز را آسان انک...
-
راست خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (ص مر.) کنایه از: 1 - شخصی که با همه کس از قرار راستی و درستی و امانت و دیانت رفتار کند. 2 - هر چیز راست و درست .