کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خود آرامی 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یواشکی
فرهنگ فارسی معین
(یَ شَ) [ تر - فا. ] (ق مر.) به آرامی و آهستگی .
-
چغبلغ
فرهنگ فارسی معین
(چَ بَ لُ) (اِ.) نعره و فریادی که از روی اضطراب و بی آرامی کشند.
-
آرامی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) قومی از قبایل سامی نژاد که نسبشان به «آرام » (اِرَم ) پسر سام بن نوح می رسد. این قوم در قرن دوازده ق .م . به سرزمین های سوریه و شمال بین النهرین حمله بردند و بر دمشق و حلب دست یافتند. زبان منسوب به این قوم را زبان آرامی گویند.
-
فتور
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آرام شدن ، سست شدن . 2 - آرام شدن پس از تندی و سختی . 3 - (اِمص .) بی حا لی ، ضعف . 4 - کندی ، آرامی .
-
انقلاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ قِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دگرگون شدن . 2 - زیر و رو شدن . 3 - قیام گروهی برای واژگون کردن یک حکومت . 4 - استفراغ ، قی . 5 - نا - آرامی ، بی قراری ، هیجان . 6 - شورش ، عصیان . 7 - تبدیل صورتی به صورت دیگر (فلسفه ).